در حال حاضر ما شاهد دو نوع مهاجرت در هنرمندان صنایع دستی هستیم. مهاجرتی که به قصد کسب علم و دانش است و فرد بعد از فارغ التحصیلی به کشور خودش بر می گردد اما مهاجرتی که در حال حاضر با آن مواجه هستیم به نوعی فرار محسوب می شود. واقعیت این است که هنرمندان و هنروران جزء آخرین گروهی هستند که اقدام به مهاجرت می کنند زیرا برای آنها فرهنگ، آداب و رسوم کشورشان بسیار ارزشمند است و دوست دارند با توجه به ارزش هایی که در فرهنگ شان وجود دارد یک اثر هنری را خلق کنند به همین دلیل مهاجرت برای این قشر بسیار دشوار است. اما زمانی که مهاجرت می کنند در مرحله اول از فرهنگ خود جدا می شوند و از طرفی باید خود را با شرایط جدیدی مثل زبان و فرهنگی متفاوت تطبیق دهند و به عبارتی با دیاسپورای فرهنگی روبرو می شوند. به همین دلیل شروع دوباره کار برایشان بسیار سخت است. معمولا این قشر بعد از مهاجرت نمی توانند خود را آن طور که باید و شاید با شرایط وفق دهند. اما چه موضوعی باعث می شود که هنرمندان و هنروران صنایع دستی تصمیم به مهاجرت بگیرند؟ متاسفانه در چند دهه اخیر نهادهای مربوطه که یکی از آنها دانشگاه و دیگری وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی است توجه زیادی به قشر هنرمند ندارند. دانشگاه ها به مکان هایی تبدیل شده که افراد در آن مدرک فقط می گیرند و هنروران و هنرمندان در آن جایگاهی برای آموزش ندارند، در حالی که این موقعیت برای افرادی که اطلاعات کافی درباره جامعه شناسی و نقد هنر ندارند، فراهم است و همزمان چند کلاس را مدیریت می کنند. از طرفی هنرمندان با وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی طرف هستند در حالی که متاسفانه دیده شده در سال های گذشته این وزارتخانه به پایین ترین قشر صنایع دستی توجه کرده است؛ افرادی که بیشتر صنعت گر و خواستار حداقل ها مثل غرفه رایگان هستند. وقتی هنرمند درجه یک می بیند وزارت میراث فرهنگی،گردشگری و صنایع دستی مطالبات او را در نظر نمی گیرد، دل زده می شود. این وزارتخانه حتی درجه بندی درستی برای هنرمندان در نظر نمی گیرد، بینالی در این حوزه برگزار نمی کند، حتی تعریف درستی از صنایع دستی ندارد و در واقعیت مدیران فعال در حوزه صنایع دستی بیشتر دغدغه شخصی دارند. وقتی هنرمند همه این شرایط را کنار هم می گذارد چاره ای جز رفتن نمی بیند.
برای مثال در کشوری مثل آلمان هر کسی هنرمند یا هنرور نمی شود زیرا باید مراحل بسیار سختی را پشت سر بگذارد تا به درجه هنرمندی برسد به همین دلیل وقتی یک هنرمند به سفارتخانه ها مراجعه می کند متوجه می شود که خیلی راحت تر از افراد عادی می تواند ویزا دریافت کند. وقتی هنرمند متوجه می شود در کشورهای دیگر بدون واسطه می تواند در فستیوال های مختلف شرکت کند و اسپانسر پیدا کند به رفتن ترغیب می شود. در حالی که در کشور ما حتی بخش خصوصی هم آنطور که باید رشد نکرده تا بتوانند بازارهای جدیدی برای هنر و صنایع دستی ایجاد کنند زیرا در واقع این فستیوال ها هستند که می توانند موقعیت های جدید و بسیاری برای هنروران و هنرمندان به وجود بیاورند. زمانی که بازارچه ها و نمایشگاه های سطح پایین صنایع دستی جای فستیوال ها و بینال ها را می گیرند آیا راه دیگری به جز مهاجرت برای یک هنرمند درجه یک که اثری را در سطح بالا خلق می کند، باقی می ماند؟
بعضی شان هیچ وقت به مهاجرت فکر نمی کردند اما وقتی چشم انداز آینده شان را تاریک دیدند، با هزار اما و اگر یا همه چیز را گذاشتند و رفتند یا تصمیم به رفتن گرفتند. آن ها می دانند که باید از صفر شروع کنند، می دانند که برای آن ها در غربت فرش قرمز هم نمی اندازند اما برای رفتن شان دلیل دارند. آنچه می خوانید صحبت های چند هنرمند صنایع دستی است که پرونده هنری آن ها بهانه مهاجرت شان شده است.
روایت کیوان؛
کپی کردن دلم را شکست کیوان فهری خالق معروف انارها و پسته های سرامیکی است که از طریق رزومه هنری اش برای مهاجرت اقدام کرد و حدود سه سال است که ساکن کانادا شده است. او کارگاه تولیدی سفال و سرامیک دارد و به شاگردان خارجی بسیاری آموزش می دهد و در حال حاضر هم از کارش راضی است. او تصمیم نداشت مهاجرت کند اما با توجه به اوضاع اجتماعی و اقتصادی پیش آمده، تصمیم گرفت ایران را ترک کند زیرا که به گفته خودش هنرمندان همیشه این دلواپسی را دارند که آیا می توانند در جایی با خلق هنر فردایی بهتر داشته باشند و زندگی شان را اداره کنند؟ به همین دلیل کسانی مثل او همیشه برای زندگی در محیطی دیگر، یک دریچه می سازند. فهری هم برای مهاجرت دلیل دارد: «زمانی که این کار را انجام دادم بهترین درآمد را داشتم اما اختلاف طبقاتی، معیشت مردم و تفاوت قیمت ها را نمی توان کتمان کرد. بعد از معروف شدن انارهای سرامیکی، هنرمندان دیگر آن را کپی کردند و دلم شکست از این که برای هنرمند خالق یک اثر، قانون یا حقی برای کپی رایت وجود ندارد. این بسیار آزارم می داد. وقتی برای عرضه طرح کپی به گالری دار اعتراض می کردم، می گفت: «مگر در ایران حق کپی رایت وجود دارد؟» در حالی که معتقدم حتی اگر قانونی هم در این زمینه وجود نداشته باشد، این گالری دارها و هنرمندان هستند که باید فرهنگ سازی کنند. در غیر این صورت هر چقدر که یک هنرمند دست به خلاقیت بزند، باز هم امنیت شغلی ندارد. از طرفی نوسان قیمت ها هم احساس نبود امنیت شغلی را تشدید می کرد و هنرمند همیشه این سوال ها را با خودش مطرح می کرد که آیا قیمت ها تا سال آینده به همین شکل باقی می ماند؟ آیا مواد اولیه ثبات قیمت دارد؟ شاید باورتان نشود اما بدون اغراق در این سه سال، بیش از 600 پیام درباره چگونگی مهاجرتم به کانادا داشتم و سوال همیشگی هنرمندان ساکن ایران این است «ما هم می خواهیم مهاجرت کنیم. چه کار کنیم؟» چرا باید شرایط طوری باشد
که همکارانم آنقدر زیاد به مهاجرت تمایل نشان دهند؟ چرا یک هنرمند سالم باید مجبور شود در اوج شکوفایی کاری اش کوله بارش را جمع کند و از وطنش بیرون بزند و از همه مهم تر ثمره تمام تلاش هایش را به کشور دیگری ببرد؟ به عبارتی تمام افرادی که در ایران می توانند سازنده باشند و آثارشان را با کیفیت بالایی تولید کنند و الگوی دیگران باشند تصمیم به مهاجرت می گیرند در حالی که افراد کپی کار که خلاقیتی ندارند در ایران می مانند.» این هنرمند به تجربه های کاریش و رعایت حق کپی رایت در کانادا هم اشاره می کند: «موضوع در کانادا فرهنگی است و اگر فردی اثر یک هنرمند دیگر را کپی کند مصداق دزدی است، تبعات بدی برای او دارد و حتی گالری دارها هم با او کار نمی کنند. دولت کانادا کارگاه هنرمند کپی کار را تعطیل می کند.» نگاه کردن از داخل ایران به خارج همیشه آرمانی بوده و بارها هنرمندان داخلی این جمله معروف را به زبان آورده اند: «می رویم جایی که قدر هنر را بیشتر بدانند». آیا واقعا در خارج از ایران برای هنر ایرانی ارزش قائل هستند؟ کیوان فهری این طور جواب می دهد: «خارج از کشور برای هنر حرفه ای ایران ارزش قائل هستند.» او پرویز تناولی، مجسمه ساز را مثال می زند که موزه آقاخان در تورنتو «صدها هزار دلار» برای خرید آثار او می پردازد. « این نشان می دهد که همه دنیا متوجه ارزش هنر حرفه ای است. چرا؟ چون این هنرمند رزومه دارد به همین دلیل هم مجسمه ساخته شده به دست او، در محوطه موزه لندن قرار گرفته است. وقتی زحمت بکشید و صاحب برند و عنوان شوید در هر نقطه دنیا جای دارید.» در 45سالگی تصمیم به مهاجرت گرفت. سنی که کمتر کسی ترجیح می داد ریسک کند. حالا هنرش را در کانادا آموزش می دهد و در این سال ها شاگردهای بسیاری تربیت کرده است: «دولت این جا به افرادی که ایده ای دارند کمک زیادی می کند، وام دولتی بدون بازگشت می دهد که در واقع نوعی جایزه محسوب می شود. افرادی که ایده دارند، پروپوزال می نویسند و ارائه می دهند. داوران مربوطه بعد از بررسی جزئیات آن و بنا بر ایده ارائه شده، مبلغی به عنوان وام در نظر می گیرند. هزار دلار شروع می شود. با این وام دولتی بسیاری از هنرجویانم هنر سفال و سرامیک را یاد گرفتند.» فهری درباره حمایت های دولت کانادا از هنرمندان در دوران شیوع کرونا هم می گوید: «به طور کلی تمام کسانی که «پی آر» کارت یا اقامت دائم کانادا دارند و مالیات پرداخت می کنند، زمانی که اتفاقی برایشان بیفتد مطابق با درآمد سالانه شاند و میزان مالیاتی که می پردازند، در دوران بیکاری حدود دو هزار دلار از دولت می گیرند. کمک های دیگر دولتی شامل تخفیف پول آب و برق هم می شود. همچنین دولت در دوران کرونا وب سایتی راه اندازی کرد که برای هنرمندان هیچ هزینه ای ندارد و آنان می توانند کارهایشان را به صورت آنلاین بفروشند، هرچند فروش آثار هنری در شرایط شیوع کرونا در همه جای دنیا تحت تاثیر قرار گرفته و بیشتر افراد جامعه به فکر تامین نیازهای اولیه خود هستند.»
روایت یاسر؛
می خواهم بروم یاسر یامی، هنرمند فعال در حوزه خراطی و معرق چوب هم چند سالی است به فکر مهاجرت افتاده. حتی یک بار با شماره یکی از پیامک های تبلیغاتی مهاجرتی تماس گرفت و از طریق رزومه کاری اش برای مهاجرت به کانادا اقدام کرد اما آن شرکت کلاه بردار از آب درآمد و بعد از گرفتن مبلغی پرونده اش را رها کرد و بعد از انصراف هم پولش را برنگرداند. و فارغ التحصیل رشته عمران و متولد سال 1360 است. او کارش را شروع کرد و بر معرق چوب تمرکز کرد. رفته رفته پیشرفت کرد و به عنوان تنها نماینده آسیا به نمایشگاه صنایع دستی سه قاره اروپا، آفریقا و آمریکا که در شهر تنه ریف (جزایر قناری اسپانیا) برگزار شد، دعوت و در حال حاضر نمونه کارهایش در موزه صنایع دستی این جزیره نگهداری می شود. یامی تا کنون چند نشان ملی گرفته و در رقابت بین المللی صنایع دستی WCC جهانی چین موفق به دریافت نشان نقره شد. او بارها در نمایشگاه های مختلف خارجی شرکت کرده و با فرهنگ های گوناگون از نزدیک آشنا شده و در تمام این مدت به مهاجرت فکر نمی کرد تا این که مسائل اقتصادی باعث شد تصمیم به رفتن بگیرد اما با مشکل روبرو شد. «وقتی می بینی در جایی که زندگی می کنی که هیچ ثبات اقتصادی وجود ندارد قطعا به فکر مهاجرت می افتی. من کشور آمریکا را انتخاب کردم اما بعد به اروپا هم راضی شدم؛ با این که می دانم این روزها اروپا هم وضعیت چندان خوبی ندارد و باید برای پول درآوردن حسابی کار کرد.» هزینه برای کسانی که می خواهند کارگاه شان را تجهیز کنند بالاست. افرادی که قبل از این برای آموزش می آمدند می توانستند با هشت میلیون تومان یک کارگاه را تجهیز کنند اما امروز واقعا نمی دانم قیمت تجهیز یک کارگاه چقدر آب می خورد. همیشه از کار و زندگی در کشورم راضی بودم و هیچ وقت ناشکر نیستم. «با شرکتی به اسم «یونی کن» که مرتب پیامک تبلیغاتی مهاجرتی می فرستاد، تماس گرفتم. من از سه سال پیش و چند نفر از دوستان و همکارانم از چهار سال پیش اقدام کردیم.» سِر شرکت آن قدر شلوغ بود که هر نیم ساعت وقت می داد و می گفت «ما شما را بدون مدرک آیلتس راهی کانادا می کنیم». یامی مدارکش را داد و در جواب گفتند: «ما برای خیلی ها رزومه سازی می کنیم اما رزومه کاری تان خوب است. کار مهاجرت شما یک سال و نیم تا دو سال انجام خواهد شد. با وجود این که چهار سال از اقدامش گذشته هنوز پرونده اش باز است و نتیجه ای نگرفته. یامی باقی ماجرا را این طور روایت می کند: «چند ماهی از پرداخت پول گذشت اما دیدم هیچ خبری نیست و فقط برای دریافت قسط های بعدی تماس می گیرند. یک بار با خانمی که پشتیبانم بود تماس گرفتم و گله کردم که چرا تماسی نمی گیرند و مرا در جریان مراحل کاری قرار نمی دهند و او پاسخ سربالا داد.» به گفته یامی این شرکت با کلاهبرداری از هنرمندان صنایع دستی پول می گیرد و از اداره میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان تهران هم مجوز فعالیت گردشگری گرفته است. «بعد از چند بار پیگیری، با آقایی که دکتر صدایش می کردند صحبت کردم و خواستم پولم را پس بدهند، چون با خبر بودم که برای هیچ کدام از هنرمندان متقاضی مهاجرت کاری انجام نداده بودند. در نهایت گفتند «نمی توانیم پول شما را برگردانیم و در عوض خدمات دیگری می دهیم. مثلا می توانیم برای شما ویزای توریستی بگیریم.» که من قبول نکردم. باز گفتند به جایش به اعضای خانواده یا دوستانم خدمات می دهند. اما چطور ممکن بود وقتی کار خودم را انجام نداده بودند؟ در نهایت گفتند که یه قرارداد جدید می نویسند که دیگر قرار نیست پولی بدهید و هر وقت کار تمام شد، مابقی هزینه را پرداخت کنید. بعد هم قرارداد قبلی را پاره کردند و یک قرارداد جدید نوشتن که هیچ اشاره ای به پولی که به آن ها داده بودم، نشده بود و بندهایی اضافه کردند که هیچکدام به نفعم نبود.» یامی بار دیگر برای پس گرفتن پول درخواست کرد اما الان یک سال گذشته و هیچ خبری نشده. «شرکت همچنان فعالیت می کند و معلوم نیست چند هنرمند دیگر مثل من را گرفتار کرده.» این هنرمند با آگاهی به سختی های مهاجرت، درباره تصمیم به رفتن با سال پیش 40 دوست هنرمندش که مهاجرت کرده مشورت کرده و از او شنیده که با رفتن به آنجا به هر حال شهروند درجه چندم به حساب می آیم. دوست هنرمندش تعریف کرده که یک بار زنی از او اثری خریده و بعد از مدتی که دوباره سر زده، گفته که «نمی دانستم ایرانی هستید، وگرنه چیزی از شما نمی خریدم.»
روایت نیما؛
باید از صفر شروع کنم نیما نصیری، هنرمند دیگری است در حوزه مینا، نگارگری و نقاشی ایرانی فعالیت می کند و مدتی است تصمیم به مهاجرت گرفته. اما کرونا برنامه ریزی هایش را عقب انداخته است. میناهایی که او روی فلز خلق می کند، خلاف طرح هایی است که در میدان نقش جهان اصفهان دیده می شود. خلاقیت و به روزرسانی، کارهایش را متمایز از هنرمندان دیگر کرده و برای به دست آوردن جایگاه متفاوتش گاهی یک شبانه روز کار کرده است. این هنرمند نشان یونسکو، مهر اصالت یونسکو را دریافت کرده و دارای مدرک درجه دو هنری است. با توجه به سابقه بیمه مربوط به هنرمندان، حضور در نمایشگاه های مختلف داخلی و خارجی و تدریس، وکیل گرفت و از طریق هنرش برای مهاجرت اقدام کرده است. این هنرمند در حال حاضر کارهایش را در صفحه شخصی اینستاگرامش عرضه می کند؛ کارهایی که تجاری و بازاری نیست و به صورت انبوه تولید نمی شود بلکه متقاضیان خاص دارد. او هم مثل هنرمندان دیگر از نبود ثبات اقتصادی و بازار گلایه می کند: «در بازار کمبود مواد اولیه نداریم اما قیمت ها عجیب غریبند. زمانی نه چندان دور ، با مبلغی کم کلی جنس از بازار تهیه می کردم اما حالا با همان قیمت فقط می توانم دو تا بشقاب بخرم. طبیعتا این تغییر، بر قیمت تمام شده کارم تاثیر می گذارد. حالا که قدرت خرید مردم پایین آمده، صنایع دستی دیگر جایگاهی ندارد. این روزها همه در فکر نان شب اند، مگر این که کسی صنایع دستی را به عنوان هدیه انتخاب کند یا از قشر مرفه جامعه باشه. اما علت اصلی مهاجرت من فراتر از شرایط اقتصادی است. برای کارم در ایران چشم اندازی نمی بینم. هرچه تلاش کردم متوجه شدم برای ما یک سقف رشد وجود دارد و نمی توانیم فراتر از اون پیش برویم. از طرفی هر روز صبح با آشفتگی و یک اتفاق جدید از خواب بیدار می شویم. البته متوجهم که ما ایرانی ها هر جای دنیا که برویم درگیر این موضوع هستیم.» نصیری به دشواری های مهاجرت آگاه است و درباره این کار با هنرمندان دیگری که مهاجرت کرده اند، مشورت کرده است: «می دانم در کانادا کسی برایم فرش قرمز نینداخته و باید از صفر شروع کنم. باید دوباره تلاش کنم تا بتوانم خودم را معرفی کنم. می دانم که کار در غربت آسان نیست.» او هنرمندانی با تحصیلات هنری می شناسد که بعد از مهاجرت به کشورهای دیگر کار هنری یا صنایع دستی را کنار گذاشته اند. خودش هم هنوز یقین ندارد که بعد از مهاجرت، در حوزه هنری اش فعالیت کند. « تا آنجا که می دانم کسی در رشته میناکاری به صورت حرفه ای تو کانادا فعالیت نمی کند اما از نظر روحی خودم را آماده کرده ام که اگر در سال های ابتدایی با مشکل روبرو شدم و نتوانستم شرایط لازم را فراهم کنم، بروم سراغ کارهای دیگر.»
نوشته ی آقای حیاس حسینی کارشناس صنایع دستی و هنرمند فعال در حوزه ی شیشه گری
منبع : روزنامه پیام ما شماره پیاپی 1892 شنبه 15 آذر